ضربالمثلهای آلمانی و مترادف آن بهفارسی
Altes Pferd bekommt der Schinder
* ترجمه: «اسب پیر نصیب دباغ میگردد»
o مترادف فارسی: «درخت که پیر شد پایش اره میگذارند.»
*
Am Abends zeigt es sich, ob die Nacht hell sein wird
* ترجمه: «شبی که به روشنایی میگراید، از غروبش هویدا است»
o مترادف فارسی: «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
*
Aus einer Bohne einen Berg machen
*
Aus einer Laus ein Kamel machen مارتین لوتر
*
Aus einer Mücke einen Elefanten machen
*
Aus jedem Splitter einen Balken /Wiesbaum
* ترجمه: «از یک لوبیا کوه ساختن»
* ترجمه: «از یک شپش شتر ساختن»
* ترجمه: «از یک پشه فیل ساختن»
* ترجمه: «از یک تراشه چوب تیر سقف درست کردن»
o مترادف فارسی: «از کاه، کوه ساختن.»
[ویرایش] B
*
Beckerkindern Stuten schenken
* ترجمه: «نانقندی به بچه های قناد دادن»
o مترادف فارسی: «لعل بهکان بردن»
o مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن»
*
Berg und Berg kommen nicht zusammen, aber Mensch und Mensch
*
Berg und Tal kommen nicht zusammen, aber Menschen
*
Man trifft sich zwei mal im Leben
* ترجمه: «کوه به طرف کوه نمیآید اما آدم به طرف آدم»
* ترجمه: «کوه و دره به هم نمیرسند اما آدمها»
* ترجمه: «آدم در زندگی دوبار همدیگر را ملاقات میکند»
o مترادف فارسی: «کوه بهکوه نمیرسد، آدم بهآدم میرسد!»
*
Besser ein Sperling in der Hand, als ein Kranich auf dem Dach
*
Besser ein Vogel im Bauer, als Tausende in der Luft
*
Besser ein Vogel im Netz als hundert im Fluge
*
Besser ein Vogel in der Hand, als zehn am Strand / in der Weite
*
Besser heute ein Ei, als morgen ein Küchlein /die Henne
*
Besser einen haben als zwei kriegen
*
Besser heute ein Groschen als morgen ein Gulden
*
Besser eine Feder in der Hand, als einen Vogel in der Luft
* ترجمه: «گنجشک در دست بهتر از لکلک روی بام است»
* ترجمه: «پرندهای در قفس بهتر از هزاران در هوا است»
* ترجمه: «پرنده ای در دام بهتر از صد در پرواز»
* ترجمه: «پرندهای در دست بهتر از ده در ساحل/ در دوردست»
* ترجمه: «یکی داشتن بهتر از دوتا خواستن»
* ترجمه: «یکشاهی امروز بهتر از صدتومان فردا است»
* ترجمه: «یک پر در دست بهتر از پرندهای در هوا»
o مترادف فارسی: «سرکه نقد بهاز حلوای نسیه.»
o مترادف فارسی: «سیلی نقد از عطای نسیه به.»
o مترادف فارسی: «نقد موجود به که نسیه موعود.»
o مترادف فارسی: «جگرک امروز بهتر از دنبه فردا است.»
o مترادف فارسی: «گنجشک نقد به از طاووس نسیه.»
o مترادف فارسی: «موجود را بهمفقود و یافته را بهنایافته مفروش!»
o مترادف فارسی: «خولی بهکفم به که کلنگی بههوا.»
*
Bier nach München tragen
* ترجمه: «آبجو به مونیخ بردن»
o مترادف فارسی:«چشمه پیش دریا بردن.»
[ویرایش] D
*
Der Backofen ist eingefallen
* ترجمه: «تنور رمبید»
o مترادف فارسی: «تاپو ترکید.»
o مترادف فارسی: «پا سبک کردن.»
*
Der Berg hat ein M?uslein geboren
*
Der Berg krei?te und gebar eine Maus
*
Der krei?ende Berg, gebiert nur eine Maus
* ترجمه: «کوه یک موش کوچک زائید»
* ترجمه: «کوه وضع حمل کرد و موشی به دنیا آورد»
* ترجمه: «کوه حامله، یک موش زائید»
o مترادف فارسی: «کوه کندن و موش بر آوردن.»
o مترادف فارسی: «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید.»
*
Der Fisch f?ngt am Kopf an zu stinken
* ترجمه: «ماهی از سر میگندد»
o مترادف فارسی: «ماهی از سر گنده گردد، نی زدم.» مولوی
*
Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln
* ترجمه: «احمقترین کشاورزان، بزرگرین سیبزمینیها را حاصل میآورند»
o مترادف فارسی: «جاهل را غنیتر میرسد روزی.»
[ویرایش] E
*
Ein alter Mann und eine junge Frau, gewisse Kinder
* ترجمه: «یک مرد مسن با زنی جوان، کودکان فراوان»
o مترادف فارسی: «عروس جوان داماد پیر، سبد بیار جوجه بگیر!»
*
Ein Alter sieht besser hinter sich als ein Junger, vor sich
* ترجمه: «مرد سالخورده، پشت سرش را بهتر از مرد جوانی که جلوی پایش را مینگرد، میبیند»
o مترادف فارسی: «آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام آن بیند.» مولوی
*
Ein heidnisches Pfand ist besser als ein christliches Versprechen
* ترجمه: «یک تضمین کافرانه بهتر از یک قول مسیحانه است»
o مترادف فارسی: «سنگ به از گوهر نایافته» نیما یوشیج
o تمثیل: «بهدسـتآوریده خردمند سنگ// بـهنایافته دُر بهندهد زچنگ» اسدی طوسی
*
Einem bald die ?rmel zerrei?en /das er bleiben soll
* ترجمه: «آستین مهمان را کشیدن و از هم دریدن برای نگهداشتن وی»
o مترادف فارسی: «چادرکشون، چادردرون(کشیدن و دریدن).»
*
Einen auf den Backofen setzen
* ترجمه: «رو تنور نشاندن»
o مترادف فارسی: «دختری را ترشی انداختن.»
*
Ein Vogel in der Schussel ist besser als zehn in der Luft
* ترجمه: «پرنده ای در دیگ بهتر از ده در هوا»
o تمثیل: «ما در خور صید تو نباشیم ولیکن// گنجشک به دست است به از باز پریده» سعدی
*
Er ist hintern Backofen nicht weggekommen
* ترجمه: «از پشت تنور بیرون نرفته»
o مترادف فارسی: «پشت تاپو بزرگ شده.»
o مترادف فارسی: «از پشت کوه آمدن.»
[ویرایش] F
*
Faulheit lohnt mit Armut
* ترجمه: «پاداش تنبلی فقر است»
o مترادف فارسی: «کاهلی شاگرد بدبختی است.»
*
Fette Henne legen nicht.
* ترجمه: «مرغ فربه تخم نکند»
o مترادف فارسی: «مرغ هرچند فربه تر، تخمدانش تنگ تر.»
*
Fliegen und Freunde kommen in Sommer
* ترجمه: «دوست و مگس هردو در تابستان ظاهر میشوند»
o مترادف فارسی: «این دغلدوستان که میبینی // مگسانند دور شیرینی» سعدی
*
Frisch gewagt ist halb gewonnen
* ترجمه: «جرأت نیمی از پیروزی است»
o خلاف: «شغال ترسنده انگور نخورد.»
*
Frühe Vogel f?ngt den Wurm
* ترجمه: «کرم، نصیب مرغ زودخیز است»
o مترادف فارسی: «سحرخیز باش تا کامروا باشی.»
*
Früh krümmt sich, was ein Hacken werden will
*
Früh übt sich, was ein Meister werden will
* ترجمه: «آنچه که باید به صورت قلاب درآید، از زودگاهان خود را منعطف میسازد»
* ترجمه: «آنکه باید استاد شود از اوان زندگی تمرین میکند»
o مترادف فارسی: «هرچه هست از پر قنداق است.»
*
Füchse kennt man bald am Schwanz
* ترجمه: «روباه را از دمش میشناسند»
o مترادف فارسی: «دم روبه گواه روباه است.»
*
Für jeden Topf gibt es einen passenden Deckel
* ترجمه: «برای هر دیگی در پوشی مناسب وجود دارد»
o مترادف فارسی: «دیزی میگردد، درش را پیدا میکند.»
[ویرایش] G
*
Gassenengel, Hausteufel.
* ترجمه: «فرشته کوچه، ابلیس خانه»
o مترادف فارسی: «تو کوچه عسل، تو خونه حنظل.»
*
Gebrannte Kinder scheuen das Feuer.
* ترجمه: «بچههای سوخته، از آتش حذر کنند»
o مترادف فارسی: «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.»
*
Geflickter Freundschaft wird selten wieder ganz.
* ترجمه: «دوستی وصله شده به ندرت به کیفیت سابق باز میگردد»
o مترادف فارسی: «گر رشته گسست، میتوان بست// لیکن گرهیش در میان است» امیر خسرو
*
Gehe nicht zu deinem Fürst, wenn du nicht gerufen wirst.
* ترجمه: «تا احظار نشدهای نزد پادشاهات نرو»
o مترادف فارسی: «تات نپرسند، همی باش گنگ// تات نخوانند همی باش لنگ» مسعود سعد
*
Geld regiert die Welt.
* ترجمه: «پول بر دنیا حکومت می کند»
o مترادف فارسی: «پول حلال مشکلات است.»
*
Gemein Gerücht ist selten erlogen.
* ترجمه: «شایعات عمومی به ندرت دروغ از آب در میآید»
o مترادف فارسی: «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»
*
Geschehene Dinge haben keine Umkehr.
* ترجمه: «چیزهایی که اتفاق افتاده است بازگشتی ندارند»
o مترادف فارسی: «گذشتهها گذشته است.»
*
Gesunder Geist in gesundem K?rper.
* ترجمه: «روح سالم در قالب سالم»
o مترادف فارسی: «عقل سالم در بدن سالم است.»
*
Geteiltes Leid ist halbes Leid.
* ترجمه: «رنج تقسیم شده، نصف رنج است»
o مترادف فارسی: «ظلم بالسویه عدل است.»
*
Gleich und gleich gesellt sich gern.
*
Gleich Vieh leckt sich gern.
* ترجمه: «همگون با همگون به خوبی باهم کنار میآیند»
* ترجمه: «چهارپایان همسان، با لذت همدیگر را میلیسند»
o مترادف فارسی: «کبوتر با کبوتر، باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»
o مترادف فارسی: «کور، کور را میجوید، آب گودال را.»
*
Gottes Mühlen mahlen langsam, aber trefflich fein.
* ترجمه: «آسیاب خدا آرام میچرخد، اما کاملأ نرم میکند»
o مترادف فارسی: «خدا دیرگیر است، اما سختگیر است.»
*
Graue K?pfe und blonde Gedanken, passen nicht zusammen.
* ترجمه: «کله خاکستری با افکار بور مطابقت ندارد»
o مترادف فارسی: «چون پیر شدی، زکودکی دست بدار// بازی و ظرافت بهجوانان بگذار» سعدی
[ویرایش] H
*
Haar auf flacher Hand raufen wollen.
* ترجمه: «از کف دست مو کندن»
o مترادف فارسی: « کف دست که مو ندارد از کجایش میکنند.»
*
Habich ist ein besserer Vogel als H?ttich.
* ترجمه: «دارم، پرندهای بهتر از داشتم است»
o معنی: «دارم و داشتم در زبان آلمانی تشابه تلفظی با نام پرندهای دارد.»
o مترادف فارسی: «داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است.»
*
Handwerk hat goldene Boden.
* ترجمه: «پیشه، قاعدهاش طلایی است»
o مترادف فارسی: «بهپایان رسد کیسه سیم و زر// نگردد تهی کیسه پیشهور» سعدی
*
Handwerk hasst einander.
* ترجمه: «پیشهور از پیشهور متنفر است»
o مترادف فارسی: «همکار، همکار را نمیتواند ببیند.»
*
Hinter dem Zaune aufgelesen sein.
* ترجمه: «از پشت حصار برداشته شده»
o مترادف فارسی: «زیر بوته سبز شده.»
*
Hat der Herr der Schnupfen, so niesen die Knechte.
* ترجمه: «ارباب زکام دارد، خدمه عطسه میکنند»
o مترادف فارسی: «شاهخانم میزاید، ماهخانم درد میکشد.»
*
Herrenfeuer w?rmt und brennt.
* ترجمه: «آتش بزرگان هم گرم کند و هم سوزاند»
o مترادف فارسی: «قرب سلطان آتش است از وی بترس.»
*
H?rensagen ist halb gelogen.
* ترجمه: «حرف شنیدهشده نیمهدروغ است»
o مترادف فارسی: «یک کلاغ را چهل کلاغ کردن.»
*
Hühner, die daheim essen und anderswo legen, soll man am Bratspie? ziehen.
* ترجمه: «مرغانی که در خانه دانه میچینند و در جای دیگری تخم میگذارند باید به سیخ کشید»
o مترادف فارسی: «چینهاش را اینجا میخورد، تخمش را جای دیگر میگزارد.»
[ویرایش] I
*
Ich will dir weisen, wo die Katze im Heu liegt.
* ترجمه: «میخواهم به تو نشان دهم که گربه کجا توی کاه تخم میگذارد»
o مترادف فارسی: «بهت نشون میدم کجا گربه تخم میکند.»
*
Ihm juckt das Fell.
* ترجمه: «پوستش میخارد»
o مترادف: «تنش میخارد.»
*
Im Keim ersticken.
* ترجمه: «در نطفه خفه کردن»
o مترادف فارسی: «در نطفه خفه کردن»
*
Irren ist menschlich.
* ترجمه: «اشتباهکردن کاری است بشری»
o مترادف فارسی: « بشر جایزالخطا است.»
*
Isfahan ist die halbe Welt.
* ترجمه: «اصفهان نیمی از جهان است»
o ریشه فارسی: «اصفهان نصف جهان.»
[ویرایش] J
*
Jahre lehren mehr als Bücher.
* ترجمه: «گذشت زمان بیشتر از کتاب میآموزد»
o مترادف فارسی: «زیرکترین و آزموده ترین آموزگاران، روزگار باشد.»
*
Je ?lter die Kuh, je hübscher das Kalb.
* ترجمه: «هرچه گاو پیرتر، گوسالهاش قشنگتر»
o مترادف فارسی: «گاو که پیر شد گوسالهاش عزیز میشود.»
*
Je dümmer der Mensch, desto gr??er das Glück
* ترجمه: «آدم هرچه نادانتر، بلندبختتر»
o مترادف فارسی: «دنیا به کام ابلهان است.»
*
Jemand einen B?rendienst erweisen
* ترجمه: «به کسی خدمت خرسی کردن»
o مترادف فارسی: «دوستی خالهخرسه.»
[ویرایش] K
*
Katzengebet dringt nicht in den Himmel (himmelt nicht).
* ترجمه: «دعای گربه در آسمان رخنه نکند.»
o مترادف فارسی: « بهدعای گربه سیاه باران نمیآید (نمیبارد).»
*
Katzenw?sche machen.
* ترجمه: «گربهشویی کردن»
o مترادف فارسی: «گربهشویی کردن.»
*
Kaufmannschaft leidet keine Freundschaft.
* ترجمه: «تجارت، دوستی را تحمل نکند»
o مترادف فارسی: «حساب حساب است، کاکا برادر.»
*
Kindermund tut Wahrheit kund.
* ترجمه: «دهان کودکان، حقیقتگو است»
o مترادف فارسی: «حرف راست را از بچه بپرس.»
*
Kinder und Narren sagen die Wahrheit.
* ترجمه: «کودکان و دیوانگان حقیقتگو هستند»
o مترادف فارسی: « حرف راست را از دیوانه باید شنید.»
*
Krokodilstr?nen weinen.
* ترجمه: «اشک تمساح گریهگردن»
o مترادف فارسی: «اشک تمساح ریختن.»
*
Kleider machen Leute, Lumpen machen L?use.
* ترجمه: «لباس، آدم میسازد، لباسکهنه شپش»
o مترادف فارسی: «آستین نو پلو بخور.»
*
Kümmel spalten.
* ترجمه: «سیاهدانه شکافتن»
o مترادف فارسی: «مته بهخشخاش گذاشتن.»
*
Kunst geht über Geld.
* ترجمه: «هنر برتر از پول است»
o مترادف فارسی: «هنر بهتر از گوهر نامدار» فردوسی
o مترادف فارسی: «هنر بهتر از ملک و مال پدر»
[ویرایش] L
*
Lachen ist die beste Medizin.
* ترجمه: «خنده بهترین داروها است»
o مترادف فارسی: «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.»
*
Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
* ترجمه: «به گونهای زندگی کن که گویی فردا باید بمیری؛ و طوری کار کن که گویی جاودانهای.»
o مترادف فارسی: «طوری زندگی کن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری کار کن، انگاری هیچگاه نخواهی مرد.» حدیث
*
Leute und Leute sind zweierlei.
* ترجمه: «آدم و آدم دو گونه میباشند»
o مترادف فارسی: «آدم بهآدم بسیار ماند.»
*
Liebe kann Berge versetzen.
* ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا میکند»
o مترادف فارسی: «عشق در کوهکنی داد نشان قدرت خویش// ورنه این مایه هنر تیشه فرهاد نداشت» فرخی یزدی
*
Liebe erweicht auch die h?rtesten Stein und Felsen.
* ترجمه: «عشق، سختترین سنگها و صخرهها را نرم میکند.»
o مترادف فارسی: «گر کوهکن زپای در آمد چهجای طعن// بالله که کوه پست شود زیر بار عشق» جامی
*
Liebe braucht keinen Lehrer.
* ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
o مترادف فارسی: «ای بیخبراز سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی» سنائی
*
Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
* ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
o مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // که مهر از یک طرف دیری نپاید» اوحدی
*
Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
* ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
o مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// که یکسر مهربونی، دردسر بی» باباطاهر
*
Liebe und Husten l?sst sich nicht verbergen.
*
Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
* ترجمه: «عشق و سرفه را نمی توان پنهان داشت.»
* ترجمه: «عشق و سرمستی از دریچه بیرون را مینگرند.»
o مترادف: «عشق و مشک پنهان نمیماند.»
*
Liebe kann man nicht erzwingen.
*
Liebe duldet keinen Zwang.
* ترجمه: «عشق را نمیتوان تحمیل کرد»
* ترجمه: «عشق، زورپذیر نیست»
o مترادف فارسی: «عشق بهزور، و مِهر بهچُنبِه نمیشود.»
*
Liebe macht n?rrisch.
*
Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
* ترجمه: «عشق، جنونآور است»
* ترجمه: «عشق و عقل به ندرت دست در دست دارند.»
o مترادف فارسی: «عشق و جنون همسایه دیوار به دیوارند.»
o مترادف فارسی: «عشق در آمد بهدل، رفت زسر عقل و هوش.»